آرينآرين، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

آرين عزيز من

كرمانشاه گردي

اينجا طاقبستانه و من اسب سوار شدم.... كمي ميترسيدم كه به كمك بابا ترسم ريخت..     اينجا هم پارك طاقبستان هست و من دارم اله كلنگ سوار ميشم... جاتون خالي خيلي خوب بود.   اينجا سراب قنبر هست خيلي خوش گذشت... اين گلا رو براي مامانم چيدم مامان هم منو اينطوري كرد..   اينجا هم با دوستاي ماماني رفتيم بيرون.... من كلي بازي كردم و دوست پيدا كردم روانسر.......بدون شرح! بدون شرح!!  من وپارسا پسر خاله سميرا......اينجا روانسره و ما كلي خاك بازي كرديم. خوب حالا از كجا شروع كنمممم؟ بدون شرح! اينجا سراب صحنه است.... و من چون عاشق ماشينم دارم ماشين بازي مي...
17 ارديبهشت 1391

روز معلم مبارك

سلام عزيزم امروز روز شهادت استاد مطهري و روز معلم هست... صبح به پدر جون زنگ زديم و اين روز رو بهش تبريك گفتيم...كاش ميتونستيم بريم خونشون اما راه دوره.... دلم براي تمام معلمهام تنگ شده ..هميشه نزديك اين روز كه ميشديم يه شوق و هيجان خاصي مدرسه رو ميگرفت...يادش بخير انشاا... تو هم يه روز مدرسه بري و خودت حال اون موقع هاي منو درك كني. دوستت دارم بوس بوس 
12 ارديبهشت 1391

مهموني

چند وقت پيش كلي مهمون داشتيم دايي و خاله با عمه و عموم اومدن خونه ما البته مادر جون هم باهاشون بود...كلي خوش گذشت يه 2 روزي خونمون بودن و موقع رفتن با هم رفتيم هرسين ... خيلي تو اين ماه قشنگ شده بود واقعا طبيعت كرمانشاه تو بهار زيباست شمال پيشش كم مياره ...كلي بازي كردي البته نتونستم خوب ازت عكس بگيرم .. اينجا دوغ خوردي و بالاي لبت سفيد شده ! اينجا هم داري كمك ميكني وسايل رو جمع كني.........قربونت برم مامان جونم  ...
2 ارديبهشت 1391

يه روز تعطيل

سلام گل مامان چند روزه پيش كه بابا تعطيل بود رفتيم طاقبستان و شما اونجا كلي بازي كردي ...با اون زبون شيرينت ميگفتي "مامان باژي"   و اينكه يه اسب ديدي و فوري داد زدي گفتي "مامان اسب ميخوام، خيلي خوشخه" گفتم دوست داري سوار بشي؟ گفتي "نه ميتسم " خلاصه با كمك بابا سوار شدي و كاري كرد كه ترست ريخت ....(يه چيزي بگم به كسي نگيا منم ميترسم از همه حيونا ) اينم عكسهاي شما: دوستت دارم عزيز مامان  ...
2 ارديبهشت 1391

اولين پست سال نو

سلام عزيزم  ببخش مامان رو كه اينقدر دير دارم وبت رو اپ ميكنم ... تا 14 فروردين كه كرج بوديم خونه مادر جون بعدشم كه نتمون قطع بود و نميتونستم بيام... خلاصه سال نو تا اينجاش كه خوب بوده برامون اميدوارم تا اخر هم همينطور باشه...  كلي تو عيد شيطنت كردي و آجيل و شكلات خوردي و عيدي گرفتي. يگر من ميتونه ديگه جمله هاي كوتاه رو بگه " مامان ناهال ميخوام" و....پسر نازم يك سال بزرگتر شده و من خوشحال از اينكه داري جلوم قد ميكشي و بزرگ ميشي دوستت دارم عزيز مادر.  يه سري عكس از سال جديد داري كه برات ميذارم  اينجا چند روز قبل از سال تحويله كه بابا محمد برده بود شمارو آرايشگاه و موهات رو كوتاه كرده بود ... الانم داري ميري حموم...
29 فروردين 1391

بهار نزديكه

  سومين بهار زندگيت مبارك عزيزم......مامان جونم 6 روزه ديگه سال 90 تموم ميشه و ما وارد سال 91 ميشيم. يعني طبيعت از خواب زمستوني بيدار ميشه و بوي بهار و زندگي رو ميگيره.  همه آخر سال جنب و جوش دارن و ميخوان خودشونو براي لحظه سال تحويل آماده كنن. يه رسم قشنگ ما ايرانيها انداختن سفره هفت سين و سبزه هست..نو كردن لباسها و خونه تكوني هم جزء اونه...همه ما سعي ميكنيم ظاهرمون رو از از هرچي زشتي و آلودگي هست پاك كنيم. اما بايد يادمون باشه در اين بين خونه تكوني دل و باطن يادمون نره. كينه هامون  و آلودگي هاي وجودمون رو بريزيم بيرون و دلهامون رو صاف كنيم و همديگر رو دوست داشته باشيم.  دعاي قشنگي كه موقع سال تحويل ميخونن همين...
23 اسفند 1390

پسرم قد كشيده

سلام سلام مامان جونم خيلي وقت بود كه خانه بهداشت نبرده بودمت ...آخه به خونه جديدمون خيلي دور شده منم راستش تنبليم مياد ...پيش دكتر توكليان هم كه ميبرمت براي چكاب قد و وزنت رو ميگه منم براي رفتن به خانه بهداشت تنبلتر ميشم. خلاصه بردمت خانه بهداشت و قد و وزنت رو گرفتن. قدت 88 سانتي متر و وزنت 13كيلو و 800 گرم بود. خانمي كه اونجا بود گفت پسرتون ماشاا..  قد بلنده منم كلي ذوق كردم تو دلم گفتم حتما به بابا يا دايي جونش رفته آخه اونا قد بلندن اما من نه زياد قدم متوسطه. آرين جونم داره روز به روز قدش بلندتر ميشه و اين به اين معنيه كه داري بزرگ ميشي گل پسرم... انگار همين ديروز بود 51 سانت بودي دادنت بغلم اما حالا مردي شدي براي خودت. قربونت ...
23 اسفند 1390