تولد
سلام جيگر مامان
مدتي بود كه نتونستم بيام چون كرج بوديم.. براي شب يلدا پدرجون و مادرجون با خاله سميرا اومدن اينجا و موقع برگشتن هم ما باهاشون رفتيم كرج... مدتي اونجا مونديم و بابا محمد اومد دنبالمون ... تصميم گرفتيم كه تولدت رو چند روز زودتر خونه پدرجون بگيريم آخه پارسال تنها بوديم و مهموناي تولدت فقط من و بابا بوديم.
تولدت خيلي خوب برگزار شد همه چيز خوب بود شما هم پسر خيلي خوبي بودي.خلاصه كلي خوش گذشت پسر من 2 ساله شد و من 2 ساله كه مادر شدم ...باورم نميشه انگار همين ديروز بود كه تو بيمارستان منتظر بدنيا اومدنت بوديم وقتي براي اولين بار ديدمت تو اتاق عمل بودم نميتونم احساس اون لحظه ام رو بيان كنم فقط ميتونم بگم با تو دوباره عاشق شدم يه عشق بزرگتر و پاكتري رو تجربه كردم حس خوب مادر بودن رو...
حالا 2 سال از اون لحظه زيبا كه اومدي پيشمون و شادي رو به خونمون اوردي ميگذره و ما هر روز بيشتر از قبل دوستت داريم. اومدي و شدي همدم مامان..زندگي مامان.. همه چيز مامان
پسرم داره جلومون قد ميكشه و بزرگ ميشه .. حرف زدنت خيلي بهتر شده و تقريبا جمله ميگي.. خيلي بهتر با اسباب بازي و عروسكهات بازي ميكني براي خودت آقايي شدي مامان. مامان فداي پسر خوشگلش .. اميد زندگي من دوستت دارم. اينم چندتا عكس از تولد گل پسرم.
آرين و پارسا
مامان جون چون ناگهاني تصميم گرفتيم برات تولد بگيريم فرصت نشد كه كيك سفارش بديم.ببخشيد
اينم هديه تولدت از طرف من و بابا.. خيلي دوسشون داري و كلي باهاشون بازي ميكني
خدايا شكرت كه اين هديه آسماني رو به ما دادي... هزار بار شكرت ...به خاطر همه چيز ممنون.