خاطرات كرج
سلام عزيز مامان
ببخشيد كه كمي دير اومدم و دارم مينويسم... كرج خيلي خوش گذشت خاله سميرا هم اومد و خونه مادر جون موند و تو پارسا هم تا ميتونستين بازي كردين و شيطنت.. كلي بهم عادت كرده بوديد تا چند روز مدام تو خونه اسمش و مياوردي.. قربونت بره مامان پسرم دوباره تنها شد...
تا بابا و مامان رو داري غصه نخور عزيزم ما هميشه پيشت هستيم وتنهات نميذاريم
مامان جونم مسافرت كيشمون كنسل شد به دلايلي نتونستيم بريم اگه خدا بخواد موند براي عيد.
آرين خونه مادر جون
اينجا عروسي خاله مهديسه .. جيگر مامان داره بستني ميخوره... تو عروسي خدا به پسرم خيلي رحم كرد نزديك بود دستت بشكنه مامان.. وقتي چراغا خاموش بودن پسر شيطون مامان خم شده بوده كه نورها رو بگيره كه يكي با كفش پاشنه بلند دست بچمو له ميكنه.. اونقد گريه كردي كه نگو .. مامان بميره الهي كه اشكاتو نبينه خودمم اشكم در اومد فقط نگاه ميكردم ببينم انگشتاي كوچولوت نشكسته باشن .. خدايا ممنونم كه هميشه حافظ فرشته كوچولوتي..
اينم يه عكس ديگه بعد از اون اتفاق.. اونقد گريه كردي چشمات سرخه ماماني
آرين و پارسا پسر خالش..الهي كه هميشه همينطور بخنديد عزيزاي من