آخ جون... كرج
من و آرين فردا ساعت 12 ظهر داريم ميريم كرج ديدن پدرجون و مادرجون
22 مهر هم عروسي خاله مهديس(دوست صميم مامان) هست.. آرين شما به خاله مهديس ميگي مديس... الهي فدات بشم مامان..
حتما تو هم مثل من خيلي دلت براي مادر جون و پدر جون ،خاله سميرا ، دايي و .. تنگ شده .. براي ديدنشون لحظه شماري ميكنم.. راستي ما ميخوايم اوايل آبان بريم كيش مسافرت به خاطر همين تا اون موقع كرج ميمونيم تا بابايي بياد. از همين الان دلم براش تنگ شده با اينكه الان كنارم نشسته ولي فكر اينكه 10 روزي نميبينمش ديونه ام ميكنه ميدونم كه تو هم دلت براش تنگ ميشه مامان اما چاره اي نسيت بايد تحمل كرد.. دوستتون دارم عزيزاي من تا بي نهايت
اينم يه عكس خوشگل از پسر نازم .. مجبورم وقتي خوابي ازت عكس بگيرم نميذاري ديگه.. مامان به فدات وقتي خوابي دلم ميخواد همش نگات كنم پسرم از ديدن صورت معصوم و آرامشی كه تو نگاهته سير نميشم .. خدايا شكرت من حالا يه فرشته كوچولو دارم كه وجودش سرشار از پاكي و عشقه ممنونم ازت واينكه منو لايق مادر بودن كردي..خدايا منو براي پسرم وپسرمو براي من نگه دار آمين.