آرين و اسب سواري
سلام قند عسل مامان
الهي فداي پسر خوشگلم بشم... با بابا رفته بوديم طاقبستان.. 2 تا اسب خوشگل اونجا بودن و وقتي تو اونا رو ديدي از خوشحالي پر در اوردي بلند گفتي ( اس) يعني اسب
بعدشم بابايي سوارت كرد و يه دوري زديد .. كلي ذوق كردي مامان جونم.
مي بيني چقدر ناز نشستي.. آرزو ميكنم كه زودتر بزرگ بشي و خودت تنهايي بخواي اسب سواري كني.. اه.. نميدونم اون روز و ميبينم يا نه ...دلم ميخواد ذره ذره قد كشيدنت رو ببينم تا اينكه مردي بشي براي خودت..خدايا كمكم كن تا اين روزا رو ببينم... آرين دوست داشتني من با همه وجودم دوستت دارم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی