بدون عنوان
گاهي وقتا اونقدر بزرگي كه خودمو كوچيك حس ميكنم و اونقدر مهربون كه معناي مهر رو فراموش ميكنم ... نميدونم مامان ميدوني كه چقدر دوستت دارم يا نه...ميخوام مامانو ببخشي براي هر اونچه كه برات نميكنه...براي خشمهاي گاه گاهش براي خستگيهاش...آرين من ..فقط و فقط براي ديدن فرداي روشن تو نفس ميكشم..اگر جوانم براي توست و اگر پير شوم با ديدن تو جوان خواهم شد. اميد ديدن چشمهاي توست در صبحگاهي كه دلم گرفته و روحم افسرده است.دوستت دارم يگانه پسر من آرين عزيز من. ...
نویسنده :
مامان سميه
9:52