آرينآرين، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

آرين عزيز من

بدون عنوان

گاهي وقتا اونقدر بزرگي كه خودمو كوچيك حس ميكنم و اونقدر مهربون كه معناي مهر رو فراموش ميكنم ... نميدونم مامان ميدوني كه چقدر دوستت دارم يا نه...ميخوام مامانو ببخشي براي هر اونچه كه برات نميكنه...براي خشمهاي گاه گاهش براي خستگيهاش...آرين من ..فقط و فقط براي ديدن فرداي روشن تو نفس ميكشم..اگر جوانم براي توست و اگر پير شوم با ديدن تو جوان خواهم شد. اميد ديدن چشمهاي توست در صبحگاهي كه دلم گرفته و روحم افسرده است.دوستت دارم يگانه پسر من آرين عزيز من. ...
28 شهريور 1390

پسرم و بيان كلمه ها

سلام پسر خوشگلم الهي مامان قربونت بره تازگيها خيلي خوب ياد گرفتي كه هر كلمه اي رو فوري تكرار كني... حرف زدنت خيلي بهتر شده مامان جون....به داغ ميگي دا... به عمو ميگي عم... به پارسا ميگي پادا... بستني رو ميگي بس.. و خيلي كلمه هاي ديگه مامان جونم اونقدر شيرين حرف ميزني كه نگو خيلي دوست دارم   يه عالمه بوس تقديم به تو     ...
28 شهريور 1390

از شيرگرفتن قند عسلم

تقريبا 2 هفته پيش من و شما رفتيم كرج خونه مامان جون(5 شهريور) تا تو رو از شير بگيرم اولش خيلي بي تابي ميكردي ولي 3 روزه بعدش كمي آرومتر شدي، بميرم مامان كه شبا چقدر گريه ميكردي تا خوابت ببره دلم ريش ريش ميشد الهي كه هيچ وقت گريتو نبينم مامان جونم       الان با گذشت 2 هفته گاهي اوقات بهونه ميگيري اما زود يادت ميره... دوست دارم عسل مامان  ...
25 شهريور 1390

سفر به شمال

يتر ماهه امسال با خاله سميرا و دايي مصطفي و پدر جون و مادر جون رفتيم بندر انزلي  خيلي خوش گذشت تو هم تا ميتونستي شن بازي كردي بذور از لب ساحل ميبردمت خونه بس كه شيطوني نفس من                                                 ...
21 شهريور 1390

آرين و قصربادي

سلام قندعسلم... وقتي براي اولين بار بردمت قصربادي اونقدر بازي كردي كه نگو. مطمئنم خيلي خوشت اومده از اونجا. اينم چندتا از عكساي پسر گلم     ...
21 شهريور 1390

تولد 1 سالگي آرين من

سلام جيگر مامان... 25/10/89 يك سالت تموم شد. حالا ديگه ميتوني بشيني، راه بري، چند كلمه بگي و ... الهي مامان فدات بشه بابا و مامان رو خوب ياد گرفتي. 1 ساله كه پيشمون اومدي و منو از تنهايي در اوردي. با اومدنت بهترين روزا رو به من هديه كردي، شدي تمام زندگي من و بابا،خنده هات مرهم غمهامون شد و شادي رو به ما هديه كرد ،تو فرشته كوچولوي زندگي مايي، با اومدنت طعم دوباره عشق رو به من چشوندي و نام مادر رو به وجود من بخشيدي.. از خدا ميخوام كه كمكم كنه تا لياقت اين كلمه مقدس رو داشته باشم.دوست دارم پسرم با همه وجودم دوست دارم. وقتي اولين بار گفتي مامان از خوشحالي داشتم بال در ميوردم دلم ميخواست تند تند صدام كني عزيز دلم.. خدا رو شكر ميكنم كه تو رو...
16 شهريور 1390

عكسهايي از مسافرتهاي آرين من

    جاده چالوس- 7 ماهگي   همدان- 8 ماهگي   بابا طاهر همدان-7 ماهگي                                                                                                                   بندر انزلي- 17 ماهگي   شهربازي كرمانشاه- 17 ماهگي     ...
16 شهريور 1390

اولين مسافرت

ما به خاطر شرايط كار بابايي خيلي مسافرت ها رفتيم. ولي اولين مسافرت تفريحي مون شمال بود كه رفتيم عباس اباد. بعدش جاده 2000 ... خيلي خوش گذشت به هممون      اينجا 7 ماهته   ...
29 مرداد 1390