سلام سلام
سلام سلام بالاخره بعد از یه غیبت طولانی من اومدم.
اتفاقات اخیر:
مدت 1 هفته رفتیم کرج وقتی برگشتیم بهمون خبر دادن که مامانم افتاده و دستش شکسته منم دوباره برگشتم و اینبار 3 هفته ای کرج بودم . قرار شد که یه مدت من بمونم و بعد خاله سمیرا تا اینطوری حداقل ذره ای از خوبیهای بابا و مامانم رو جبران کرده باشیم. مامانی دستش بد شکسته و خیلی از کارهاشو نمیتونه انجام بده و به کمک احتیاج داره.
جونم برات بگه که شما تو این مدت شیطون تر شدی زبونی پیدا کردی که نگو ....هر اتفاقی میافته برای همه تعریف میکنی و چیزی رو جا نمیذاری بعضی وقتا چیزایی میگی و میپرسی که حیرت میکنم واقعا این آرین کوچولوی منه ! پسرم بزرگ شده مردی شده برای خودش
علاقه عجیبی داری نینی باشی همش میگی "مامان من نینی ام من کوچولوام" مثل نینی ها گریه میکنی و ادا در میاری.. وقتی میخوای صدام کنی میگی "مامان من" و من این صدا کردنت رو خیلی دوست دارم.
چند تا شعر بلدی مثل" آهای آهای آقا گرگه این رودخونه بزرگه ابش خیلی زیاده نمیشه رفت پیاده باید که دست بکار شد روی چیزی سوار شد" که از شعرای بچگی باباست و یه توپ دارم قلقلیه و ..
عاشق رنگ بازی مخصوصا با رنگ انگشتی هستی....کتاب رو خیلی دوست داری و گاها خودت برمیداری و برای من میخونی
برای هر چیزی چندبار تشکر میکنی بعد غذا میگی "مامان دستت درد نکنه به من غذا دادی"منم غش میکنم واست.
خیلی به من وابسته شدی و هر کاری رو میگی مامانم انجام بده که این خیلی اوقات کلافه ام میکنه...
ولی با تمام این احوال من تو رو دوست دارم و میمیرم برای کارهای بامزه ت...خدایا حافظ و نگهبان خانوادم باش که تو بهترین حافظ و نگهبانی