آرينآرين، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

آرين عزيز من

پسر کنجکاو من

سلام عزیز دلم جونم برات بگه این روزا خیلی کنجکاو شدی اونقدر سوال میپرسی که من کم میارم تو جواب دادن بهت  چیزی نیس که ازش سوال نپرسی  عاشق آسمونی و برنامه های علمی شبکه مستند ....و میگی دوست داری فضانورد بشی و بری فضا روی کره ماه  من خیلی این کنجکاویهاتو دوست دارم امیدوارم تا آخر اینطوری باشی و شوق یادگیری رو داشته باشی  دوست دارم عزیزم به خاطر وجودت هزار بار خدارو شکر میکنم
9 ارديبهشت 1393

عکسای گل پسر

سلام عزیز مامان ببخش چند وقتی نتونستم بیام اما حالا اومدم و چند تا از عکسات رو هم میزارم   این عکس مال 3 سالگی شماست خونه مادر جون...عاشق موتورسواری هستی   پارسال محرم خونه مادرجون قربون طبل زدنت عزیزم   ستاره یزد ....اونقدر جیغ کشیدی و شادی کردی که نگو   اینم ستاره یزد قربون خوشحالیات مامان   ببین مامان چطور دستمو بریدم !! {حالا چیزی نبود یه بریدگی خیلی کوچیک اما گفتی باید ببندیمش }   اینجا سریزد هست برای خداحافظی از این شهر رفتیم بیرون با دوستان بابا   تو سریزد شترسواری هم کردی مامان جونم     پارک ارم...مامان زود باش دیگه نمیتونم ا...
7 دی 1392

سلام

سلام ببخشید مامان جونم این روزا دسترسی به نت ندارم و خیلی نمیتونم بیام وبلاگت رو آپ کنم دی ماه از یزد اسباب کشی کردیم و اومدیم کرج و بالاخره اونجا ساکن شدیم.... همه چیز خوبه جز اینکه بابا پیشمون نیست و داریم تنها زندگی میکنیم آخه کارش خیلی دوره نمیتونه پیشمون باشه این روزا خیلی سوال میپرسی از همه چیز..... چرا خدا باهمون حرف نمیزنه؟ چرا نمیاد خونمون؟ بازوهاش خیلی بزرگن؟ آب و کی ساخته؟ از چه موادی تشکیل شده؟ ما رو کی ساخته؟ و کلی سوالای اینجوری که گاهی اوقات کم میارم تو جواب دادنشون بزودی میام و عکسای جدیدت رو میذارم عزیزم..بوس دوست دارم
21 شهريور 1392

عکسای آرین

اینم عکسای گل پسرم که تو این مدت نتونستم بذارمشون؛ اینجا آرین داره به پرندهای حرم امام رضا دانه میده اینجا هم جلوی در مسجد نایین هست تو شهر نایین مسجدی با قدمت بالای 2000 سال اینم یه عکس دیگه از همون مسجد اینم ارین من تو شهربازی ستاره(یزد) کلی ذوق کرد و جیغ کشید از خوشحالی اینم یه عکس دیگه از گل پسر تو شهربازی آرین تو قطار یزد تهران ...فقط 1 ساعت خوابید تولد آجی کیانا مهر 91 شام غریبان امام حسین   یه سری عکس دیگه هست که وقت نکردم بیارم و برات بذارم ببخش مامان انشاا دفعه بعد   ...
11 آذر 1391

آه ه

آه  به روزهای آخر ذی حجه به کاروان عزیزترینهات که عازم آن مذبح عظیم است و به دل عزیزی که در تب و تاب ظهر روز دهم به تلاطم افتاده یا الله یا الله یا الله امسال محرم 5 روز اولش رو یزدیم و 5 روز بعدی رو کرج .برات زنجیر گرفتم تا تو دسته برای امام حسین عزاداری کنی نسبت به سالهای پیش امسال خیلی بهتر همه چیز رو درک میکنی دلم میخواد حسینی باشی مامان ....روزی که بدنیا اومدی اول با تربت کربلا کامتو گرفتم به این امید که عشق امام حسین تو قلبت بتابه و از دوستدارانشون باشی..... خدایا به پسرم کمک کن تا ذره ای از عشق واقعی مولا به قلبش بتابه و اونو عاشق اهل بیت کنه آمین  ...
24 آبان 1391

روز خانواده

امروز روز خانواده است و سالروز نزول سوره انسان(هل اتی)....در واقع روز بزرگترین و بهترین خانواده دنیا یعنی 5 تن آل عبا............سوره انسان در روز 25 ذی الحجه در شان اهل بیت پیامبر نازل شد که پس از 3 روز روزه و انفاق افطار خود از طرف خداوند اطعام شدند. این روز رو به همه خانواده ها تبریک میگم.  ...
20 آبان 1391

سلام سلام

سلام سلام بالاخره بعد از یه غیبت طولانی من اومدم. اتفاقات اخیر: مدت 1 هفته رفتیم کرج وقتی برگشتیم بهمون خبر دادن که مامانم افتاده و دستش شکسته منم دوباره برگشتم و اینبار 3 هفته ای کرج بودم . قرار شد که یه مدت من بمونم و بعد خاله سمیرا تا اینطوری حداقل ذره ای از خوبیهای بابا و مامانم رو جبران کرده باشیم. مامانی دستش بد شکسته و خیلی از کارهاشو نمیتونه انجام بده و به کمک احتیاج داره. جونم برات بگه که شما تو این مدت شیطون تر شدی زبونی پیدا کردی که نگو ....هر اتفاقی میافته برای همه تعریف میکنی و چیزی رو جا نمیذاری بعضی وقتا چیزایی میگی و میپرسی که حیرت میکنم واقعا این آرین کوچولوی منه ! پسرم بزرگ شده مردی شده برای خودش علاقه عجیبی داری نی...
13 آبان 1391

عكسهاي آتليه

مامان جونم بالاخره عكسات آماده شدن و ديشب گرفتيمشون...كلي شكلك دراورديم تا خوب بايستي و بتونن ازت عكس بگيرن اينم عكسات   ...
12 شهريور 1391

اولين سينما

سلام نفسم.چند روزه پيش با هم رفتيم آتليه كه عكس بندازيم ازت....طبقه بالاي آتليه سينما بود و بزرگ تبليغ فيلم كلاه قرمزي رو كرده بود. بعد از اينكه كارمون تموم شد به خواست شما پسر گلم رفتيم سينما. راستش من اولش خيلي موافق نبودم چون فكر ميكردم اذيت ميكني ولي وقتي ذوقت رو براي رفتن ديدم دلم نيومد بگم نه. خلاصه رفتيم سينما خيلي خوش گذشت فيلم جالبي بود و شما هم كلي ذوق كردي. البته كمي آخراي فيلم خسته شدي و ميگفتي بريم.. بلند شده بودي و تو سالن راه ميرفتي و كلي شيطنت كردي ولي در كل  زياد اذيت نكردي و ما بالاخره بعد از 2 سال و نيم رفتيم سينما!! تو اين مدت به خاطر شما و اينكه كوچيك بودي و حوصلت سر ميرفت نرفتيم سينما. حالا ديگه پسرم بزرگ شده...
12 شهريور 1391

آرين من

سلام قند عسلم برات يه كتاب گرفتم نقاشي با ابرنگ.......كلي ذوق كردي و لذت بردي از نقاشي با ابرنگ اولش بلد نبودي ولي وقتي فهميدي بايد تو آب بزني و بعد نقاشي كني كلي لذت بردي اخه عاشق آب و آب بازي هستي اينم ارين در حال نقاشي الهي قربونت برم با اون دستاي كوچولوت اينم ارين در حال خونه سازي....عاشق خونه سازي هستي مدام ميگي مامان بيا با هم خونه بسازيم.   دوستتتتتتتتتتتت دارم پسرم.....قربون بازي كردنات برم من. ...
8 شهريور 1391