اين روزهاي من و آرين
تقريبا تو خونه جديد جا افتاديم. با بابا هر روز غروب ميريم بيرون و ميگرديم جاهايي كه ازشون خاطره داشتيم و دوباره رفتيم ديديم البته اين بار پسر گلم هم باهامون بود.
تو ماه رمضان از طرف شركت بابا دعوت شديم هتل مشيرالممالك خيلي خوب بود و كلي خوش گذشت. اما به پسر گلم فكر كنم نه چون سرما خورده بود و كمي تب داشت.
اينم چند تا از عكساي يزد گرديمون:
اينجا غربالبيز مهريز هست.
اينجا هم پاركي تو مهريز....ارين در حال اب بازي
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی